یا رقیه
عمه بیا آمده بابای من
روشنی ظلمت شبهای من
رفته کناری همه ابر فراغ
آمده مه پاره ی زیبای من
عمه زتن کی سراو شد جدا
کآمده با سر به تماشای من
دیده ام او را به رویای خود
واقعیت یافته رویای من
عمه چه زخمیست به پیشانیش
زخم سرش گشته غم افزای من
عمه کجا مانده تن بی سرش
کرببلا، وای من و وای من
عمه سرش را به بغل دارم و
راس پدر گشته تسلای من
حال که دیدم سراو، از خدا
مرگ خودم هست تقاضای من
پیکر من نزد پدر دفن کن
از تو بود عمه تمنای من
شاعر:اسماعیل تقوایی
- جمعه
- 16
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 1:21
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه