• دوشنبه 3 دی 03


اشعار ولادت حضرت محمد(ص)،(ظلمت میان قلب عالم جلوه گر بود)

4142
5

ظلمت میان قلب عالم جلوه گر بود

رنگ سیاهی تابش شمس و قمر بود

شیطان به همراه سپاه خود به فکر

گمراهی انسان و اغفال بشر بود 

 

در آن زمان،حرفی ز حق،پیدا نمی شد

ذهن بشر دنبال قتل و سیم و زر بود

با آن همه آیات بسیار الهی

معبود انسان،آهن و چوب و حَجَر بود 

گمراهی انسان ز حدّ خود فزون شد

در ذهن او جهل مُرکّب،مُستقر بود

در آن زمانِ تیرگی و جاهلیّت

فرزند دختر مایه ی ننگ پدر بود 

وقتی که بابا دخترش را زنده می کُشت

در بین ایل و خانواده مُفتخر بود 

غارتگری و قدرت و شهوت پرستی

بر شاخه های نفس انسان بارور بود

  آمد ز سوی حق تماماً نور و رحمت

  یعنی مُحقق شد رهایی از ظلالت

تو آمدی و زیر و رو کردی جهان را

تو آمدی و زنده کردی دختران را

تو آمدی با نور زهرایی قلبت

روشن نمودی آسمان و کهکشان را

تو آمدی و تخت ظالم سرنگون شد

بر هم زدی ظلم و جفای بی کران را

تو آمدی و طاق کسری هم فرو ریخت

روشن نمودی بر همه راز نهان را

با نور تو آتشکده خاموش گردید

حیران نمودی عالمان و کاهنان را

با ذکر و تسبیح خداوند تعالی

باطل نمودی جادوی جادوگران را

دریای ساوه با قدومت خشک گردید

با ذکر حق تو آشنا کردی لسان را 

بر هم زدی راه و رسوم بت پرستی

بر ما شناساندی خدای مُستعان را
 
تو آمدی و بر جهان اعجاز کردی

بر ما کتاب بندگی را باز کردی

ای بر گزیده رحمةٌ للعالمینی

تو باعث خلق سماوات و زمینی

تو اوّلین مخلوق ذات کبریایی

گر چه میان انبیا تو آخرینی

عقل بشر عاجز بُوَد وصف تو گوید

از هر چه خالق آفریده برترینی

مشتق شده نام تو از نام خداوند

همچون خداوند حضرت والا نشینی 

نور تو با نور علی یکجا رقم خورد

همزاد و همراه امیرالمؤمنینی

ذکر لبانت روز و شب نام علی بود

تو همصدا با حضرت روح الامینی

وقتی که در معراج رفتی فکر کردی

با حضرت شاه ولایت همنشینی 

سوگند بر لفظ جلاله می خورم من

تو آمدی تا روی حیدر را ببین

دار و ندار تو امیرالمؤمنین بود

عشق تو از روز ازل یعسوب دین بود 

بالاتر از ارض و سما باشد مَقامت

پیغمبران محو فصاحت در کلامت

عیسی و موسی و خلیل الله و یوسف

دلداده ی خوی تو خلق و مرامت

ای حاصل چندین هزاران مُرسل حق

ساطع شده از نور تو نور امامت

ذکر علی دیباچه ی عشق الا هیست

مدح علی ذکر مُدام صبح و شامت

این سینه ام گنجینه ی مهر شما بود

در سینه ام از عشق تو دارم علامت

روز ازل ای پادشاه کشور دل

مستم نمودی از شراب سبز جامت

من را نمک گیر خودت کردی از اوّل

در ذائقه دارم هنوز طعم طعامت 

شکر خدا بر آستان تو گدایم

فخر من این بس،از ازل هستم غلامت

با گوشه ی چشمی مرا سلمان کن امشب

تا اینکه گئیم مدح تو هر روز و هر شب

 

شاعر:کیومرث عباسی

  • چهارشنبه
  • 1
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:48
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران