بر سر بازارها
از ستم شامیان بر سر بازارها دیده ام آزارها
سوز دلم شد عیان در گذر از خارها در صف نیزارها
حق تو کردم بیان نزد دغلکارها مجلس اغیارها
بی تو بریدم امان مثل گرفتارها تشنة دیدارها
*******
از بدنم تاب رفت
از بصرم آب رفت
جلوة مهتاب رفت
کوفه و شامِ بلا
دم به دمم شد عذاب
روز و شبم اضطراب
خاصه به بزم شراب
مجلس آن بی حیا
سایة غم بر سرم
بر همة پیکرم
بر تن بی یاورم
بعد تو از کربلا
از ستم شامیان بر سر بازارها دیده ام آزارها
*******
وادی بی مونسی
طعنه شنیدم بسی
از لب هر نا کسی
مُردم از این طعنه ها
بر سر هر محفلی
در دل هر منزلی
خون شده از من دلی
همرهِ واویلتا
از سر بامم زدند
کوفه و شامم زدند
با دو امامم زدند
سیلی و سنگ جفا
از ستم شامیان بر سر بازارها دیده ام آزارها
*******
در غل و زنجیر و بند
بودم و دیدم گزند
قلب من از ریشه کَند
دیدن رأست جدا
تلخی بی یاوری
سختی غم باوری
اینهمه رنج آوری
خسته فتادم زپا
خطابه و گفت و گو
خرابه و جست و جو
کاخ ستم زیر و رو
شد ، به صبوریّ ِما
از ستم شامیان بر سر بازارها دیده ام آزارها
*******
از ستم زاغ ها
روی دلم داغ ها
بار غم باغ ها
مانده عزا در عزا
هجرت پروانه ها
غصة دُردانه ها
قصة ویرانه ها
جمع بلا در بلا
سروری از این همه
سوگ بنی فاطمه
نوحه نما زمزمه
شرح نوا در نوا
از ستم شامیان بر سر بازارها دیده ام آزارها
*******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:39
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه