سر دفتر دیوان من
تا نفس دارم ، می گویم حسین
گر چه خون بارم ، می گویم حسینبا دلِ زارم ، می گویم حسین
******
یا حسین نام تو سردفتر دیوان من است
شیرة عشق تو آمیخته با جانِ من است
گویم از مِهر تو ، از رزم تو ، از ماتم تو
چون تسلّای روان و دلِ سوزانِ من است
روزگاری که در آن از تو نگویم سخنی
دانم آن روزِ سیه نقطة پایانِ من است
آن چنان بسته دلم با دلِ تو رشته به غم
که طواف حرمت ، رشتة ایمانِ من است
همرهِ عشق تو دلبستة یارانِ تو اَم
وصف عبّاس جوان شعر فراوانِ من است
هرچه گویم ز ابالفضل علمدار کم است
شعر او بیت به بیتِ همه دیوانِ من است
اکبرِ تازه جوان را همه جا یاد کنم
که گُلِ سرخ علی جلوة بستانِ من است
غنچة ناز حرم ، اصغر خشکیده لبت
سرخطِ شعر غمینِ من و یارانِ من است
تا نفس دارم ، می گویم حسین
******
صابرِ دشت عطش خیز بلا ، خواهر تو
قصه پردازِ ستون غم و افغانِ من است
از دل زینب غمدیده کنم نوحه گری
این همان غصة آمیزه به پیمانِ من است
گویم از قاسم نورستة ناشاد سخن
مدح او آینة دیدة گریانِ من است
از سکینه گل بی تاب و رقیه گل غم
می نویسم که غم قلب پریشانِ من است
گفتن از مسلم و حُر ، عابس و مختار و حبیب
عطشِ مانده در این سینة عطشانِ من است
سروری همچو همه نوحه سرایان گوید
قلمم تیغة پُر مایة میدانِ من است
می نویسم همه ساله اگر این شعر عزا
اجر آن هدیه به اولاد و نیاکانِ من است
تا نفس دارم ، می گویم حسین
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:51
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
علی