سرباز شش ماهه
هل من معینت تا که از میدان شنیدم
سرگشته از گهواره ام بیرون پریدم
شش ماهه سربازت منم ای بی معینم
هستی مرادم ای پدر بهرت مریدم
دارم عطش اما عطش بهر شهادت
خوردن ز احلی من عسل باشد امیدم
ای حرمله تیر سه شعبه بر کمان گیر
تیر تو باشد رستگاری را نویدم
دقت نما ای حرمله عالی هدف گیر
آماده باشد بهر تو حلق سپیدم
بر دست بابا بودم وبابا پرم داد
پرپر زنان تا عرش بالا من رسیدم
بابای من را لحظه ی درد آوری بود
آندم که روی دست او در خون تپیدم
کردش مهیا از برای من مزاری
در زیر خاک پشت خیمه آرمیدم
شاعر:اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه