نو گل پرپر
بگرداند زبان دور لبانش
بمیرم،طفل خشکیده دهانش
ربابه مادرش شیری ندارد
علی اصغر زکف داده توانش
عطش گلگون نموده صورتش را
ندارد ابر باران، آسمانش
نگاه مادر او مانده خیره
به حال زار واشک بی امانش
ندارد چاره وگوید به نجوا
کجایی ای عموی مهربانش
صدای گریه اش بابا شنید و
در آغوشش کشید آن جان جانش
به میدان برد سیرابش نماید
ولی شد حلق پاره ارمغانش
علی اصغر زخون سیراب گردید
امان از حرمله،تیر وکمانش
رباب اندر حرم در انتظارش
حسین درمانده با در گرانش
به امضای علی اصغر بیامد
زسوی حق به پایان امتحانش
به پشت خیمه ها برده گلش را
به خاک کربلا کرداو نهانش
شاعر :اسماعیل تقوایی
- سه شنبه
- 20
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 13:18
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه