حسین جان حسین جان
منم عبد و اسیر و مبتلایت
دل من دل من
گِرِه خورده به عشق کربلایت
حریم تو بهشت عاشقان است
وجود من تو را مدیحه خوان است
وَ اشک دیده ام به یاد غربتت روان است
چو لاله به مقتل شدی پرپر
جدا از تَنِ پاک تو شد سر
به ذکرِ بُنَیَّ غریبانه
زده ناله از داغ تو مادر
به راهِ ولایت
خوش آن کس که شود فداییِ تو
قُلوبِ محبّین
بُوَد مضطر و کربلایی تو
سلام ما به کام خشک و عطشان
سلام ما به پاره های قرآن
سلام ما به آن پیکر غرق خونِ عریان
تو که یوسف مصطفی بودی
تو که جانِ خیرالنسا بودی
بگو از چه رو در مسیرِ شام
هلالِ روی نیزه ها بودی
همیشه همیشه
بُوَد حُبُّ الْحُسین عزّت و جاهم
حسین جان حسین جان
ببین درمانده ام بده پناهم
تویی تمامیِ دار و ندارم
شود بی تو سیاه،روزگارم
به زیر تیغ عشقَت عاقبت جان می سپارم
به قربانِ آن ماهِ رُخسارَت
دل عالمی شد گرفتارَت
مرا کن فداییِ راهِ خود
قسم بر دو دست علمدارَت
- پنج شنبه
- 22
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 10:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه