جامی ازلاتقنطو
اگرره بسته ام برتو، کنون شرمنده ام
قبولم گرکنی مولا، تورا من بنده ام
بگو نظربردل زاروملولم می کنی
به جان زهرا حسین بگو حلالم می کنی
حسین جان آمدم
پشیمان آمدم
ببین پای برهنه من،بسویت آمدم
چه خاکی بریرم ریزم، اگرسازی ردم
به صد امید آمدم به اشک خود کردم وضو
ببین که لب تشنه ام به جامی ازلاتقنطو
حسین جان آمدم
پشیمان آمدم
توگلزار کرم هستی ، منم چون خس حسین
اگرخارم ندارم من، به جزتو کس حسین
زغربت تو دلم زدرد وغم آکنده است
به زینب ازقول من بگو که حُر شرمنده است
حسین جان آمدم
پشیمان آمدم
زگل هایت شنیدم من، صدای العطش
دلم آتش گرفته از، نوای العطش
شنیدم ازباغ تو بوی خدایی من حسین
اگرکه رخصت دهی شوم فدایی حسین
حسین جان آمدم
پشیمان آمدم
#حاج_سید_هاشم_وفایی
- پنج شنبه
- 22
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:41
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه