سلام من به اشك
چشات عزيز زهرا
با اذن مادرت شد
مجلس روضه بپا
قدم بذار رو چشمام
فقط بيا يه امشب
روضه بخون برامون
از بچه هاى زينب
تو روضه مون مى ريزه
اشكاى بى امونت
دلت رو مى شكونه
ناله ى عمه جونت
نبينم اين كه دارى
زانو بغل مى گيرى
سخته برات ببينى
زينب مى ره اسيرى
يادت مياد كه زينب
اومد پيش برادر
گفت نبينم كه باشى
داداش بى يار و ياور
دار و ندار زينب
داداش فداى سرت
فداى يك تار مو
از علىِ اكبرت
بذار جلوى چشمام
به خاك و خون بشينن
نباشن و اسيرى
رفتنمو ببينن
نباشن و اشكاى
منو تماشا كنن
تو راه كوفه و شام
گوشواره پيدا كنن
بذار برن نبينن
به اشك من مى خندن
نامحرما ميان و
دست منو مى بندن
بذار برن نبينن
صورتاى كبود و
بى حرمتى به من تو
محله ى يهود و
بذار برن نبينن
رو پيكرم نشونه
مدام منو مى زنن
بى عذر و بى بهونه
تو رو قسم مى دم به
گريه هاى مادرم
بذار برن نبينن
بى يار و بى ياورم
حسين من مى دونى
چقد برام عزيزى
سخته كه ناموسشون
برن واسه كنيزى
امسال بيا و ما رو
از غصه ها رها كن
براى امر فرج
آقا خودت دعا كن
اصغر چرمى
٣محرم ١٤٤٠
- پنج شنبه
- 22
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 21:11
- نوشته شده توسط
- شاهد
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه