بزن به چوبه محمل فلک کنون سر خود را
حسین راهى میدان نمود اکبر خود را
وداع کرد ولى هشت مرتبه که نفهمیم
چگونه آمد و آرام کرد خواهر خود را
چنان براى لقاء خدا ز خویش برون شد
به چشم هم زدنى ترک کرد محضر خود را
بپرس از همه گبریان، نظیر ندارد
که مسلمین بکشند این چنین پیمبر خود را
پدر محاسن خود را گرفته بود به دستش
پسر شنید صداى فغان مادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود، عمه سکینه
گرفته بود به بر، دختر برادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود، شاه شهیدان
ز نیزه پاره نمى دید گوش دختر خود را
کسى که زد سر او را به نیزه، جایزه اش را
گرفت و خرج پسرهاش کرد این زر خود را
سخن خالصه کنم، عرض روضه این دو سه خط است
حسین گفت که محکم کنید معجر خود را!
- دوشنبه
- 26
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 18:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
پیمان طالبی
ارسال دیدگاه