مثل بهار سر زد و قرآن شكوفه داد
با او تمام هستي باران شكوفه داد
ميآمد از قبيله مردان اهل عشق
آن شبكه غنچه غنچه عرفان شكوفه داد
آنقدر گرم بود نفسهاي پاك او
كهاحساس سرد و زرد زمستان شكوفهداد
آن شب كه مرد سبز خدا آفريده شد
گويي دوباره چهره انسان شكوفه داد
در سرزمين كفر به يُمن حضور او
باغي شد از خدا و بيابان شكوفه داد
دشت اميدواري دلهاي منتظر
باران سرود و باز فراوان شكوفه داد
آن مرد سبز، مرد خدا، مرد معرفت
آمد و شاخه شاخه ايمان شكوفه داد
شاعر:مهرناز آزاد
- پنج شنبه
- 2
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:53
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه