• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

شام غریبان -(اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانده است )

3031
1

اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانده است
چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است
ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود
هرچند جانِ عرضِ ارادت نمانده است
ما را ببخش زنده اگر مانده‌ایم باز
گرچه نفَس گرفته و طاقت نمانده است
ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست دخترت
حالا که خیمه‌ای شبِ غارت نمانده است
ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست خواهرت
او مانده است حیف که قوَت نمانده است
ما خسته و رُباب ولی خسته‌تر زِ ما
عباس کو که یک رگِ غیرت نمانده است
در علقمه سپاهِ حرم مانده رویِ خاک
چیزی چرا از آنهمه قامت نمانده است
من کربلا رسیدم و دیدم غروب شد
چیزی به غیرِ رختِ اسارت نمانده است


  • پنج شنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 20:5
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران