حسین جان حسین
تنت میون مقتل و سرت شد جدا
یادم میاد چطور تو میزدی دست وپا
یادم نمیره از قیامت نیزه ها
بند دوم ?
حسین جان حسین
با تیغ و نیزه و عصا همش میزدن
یه جای سالمی نموننده رو پیرهن
با اسباشون میرفتن هی به روی بدن
بند سوم ?
میون مسیر
با هر صدای گریه بی هوا میزدن
بچه یتیما زینب و صدا میزدن
چه ضربه هایی که به دخترا میزدن
بند چهارم ?
پناه حرم
داره می سوزه توی شعله ها خیمه ها
نه خیمه ها بلکه دل همه بچه ها
دل تموم آسمونیا و خدا
- پنج شنبه
- 29
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 20:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
احمدرضا اسماعیل نژاد
ارسال دیدگاه