بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم
همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم
با گریهاش آخرش از دست می رود
من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم
درآتش خیام به صحرا دویده ایم
از بغض شهر شام، برادر کجا روم
زد تازیانه لحظه محمل سواری است
وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم
- پنج شنبه
- 29
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 20:23
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه