عمه دیگه شب شده
چرا بابا نیومد
حالا که آب آوردن
عمو چرا نیومد
خدافظی نکردم
وقتی میرفت عموجون
عمه میدونی اینا
چیکار دارن باهامون
عمو برگرد آب آوردم
عمو برگرد تا نمردم
اینا چی میخوان ازمن
که دست و پامو بستن
چرا زدن تو گوشم
دندونمو شکستن
همونایی که بردن
انگشتر بابامو
گوشوارمو کشیدن
عمه ببین گوشامو
میترسم از نگاهاشون
کجا میریم ما باهاشون
عمه کجا میریم ما
بابامو جاگذاشتیم
گهواره ی داداشو
تو خیمه ها گذاشتیم
سر کیه اون بالا
چقد شبیه باباست
چرا داداش کوچولوم
سرش روی نیزه هاست
داریم میریم پس بابا چی
داریم میریم خیمه ها چی
- پنج شنبه
- 29
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 21:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عالیه رجبی
ارسال دیدگاه