خواهرت تفسیر کرد آیات قرآن تورا
سنگخوردم تا نبینم سنگ باران تورا
چندشب پیشم نبودی گیسویت اشفته شد
بعد من کی شانه زد موی پریشان تو؟!
خواستم سر را بگیرم باز سرگردان شدم
کی تمامش میکنند این دستگردان تورا
بر سر هر کوچه اول سرشماری میکنم
چندجا گم گرده ام طفل هراسان تورا
چشم سنگین دردش از دستان سنگین بدتر است
هرکجای کوفه دیدم آشنایان تورا
نان با منت به ما دادند آن هم نان خشک
مردمی که خورده بودند از ازل نان تورا
نیزه ات را عامدانه بین زنها میبرد
ای خدا لعنت کند آقا نگهبان تو را
گرچه من داغ برادر دارم اما کوفیان
جشن میگیرند اینجا عید قربان تورا
کشتی امن نجاتم! فکر طوفان را مکن
تا گرفته خواهرت در دست سکان تورا
- یکشنبه
- 1
- مهر
- 1397
- ساعت
- 12:41
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه