• دوشنبه 3 دی 03


مقتل امام حسین(ع) -(انتقال اسرا به کوفه) -(بانو سکینه)

662

بانو سکینه بدن مطهر پدر را در آغوش کشید،او در همان حال شنید که یک نفر میگوید:
[شیعتی ما إن شربتم_عذب ماء فاذکرونی_ أو سمعتم بغریب_أو شهید فاندبونی].
هیچ کس نتوانست سکینه را از پدر جدا کند،به ناچار،چند نفر او را با خشونت و قهر کشیدند و پدر را از سکینه گرفتند.
اما حضرت سجاد،نگاهش به اصحاب و خانواده اش افتاد و دید آنها سر بریده در گودال قتلگاه نقش بر زمین هستند و جگر گوشه فاطمه زهرا(س) در میان آنها به گونه ای جانگداز و رقت انگیز به زمین افتاده و چیزی نمانده است تا در اثر مصیبت و بی احترامی بزرگ،آسمان ها و زمین شکافته شود و کوه ها خورد و متلاشی گردد.
این مصیبت برای او خیلی سنگین نمود و به شدت نگران شد.زینب او را دید و پِی به نگرانی حضرت برد و با این که صبر حضرت آن قدر زیاد است که حتی کوه ها توان برابری با صبر او را ندارند،جلو آمد و ایشان را دعوت به آرامش و صبر نمود.
بانو زینب در آن لحظه به برادرزاده اس گفت:
"ای یادگار و بازمانده پدر و برادرم!چرا خودت را اذیت میکنی؟!به خدا قسم!این عهدی است که خدا از پدر و جدّت گرفته است.خدا از کسانی عهد و میثاق گرفته است که انسان های شرور و فراعنه زمین آنها را نمی شناسند.
اما آنها برای آسمانیان کاملا شناخته شده اند،آنها این بدن های پاره پاره و اعضای قطع شده را جمع می کنند و به خاک می سپارند،آن گاه در این خاک،پرچمی برای قبر منوّر پدرت برخواهند افراشت که اثر آن تا قیامت محو نشود و به کُهنگی نگراید. سردُمداران کفر و پیروان آنها برای محو کردن و نابودی آن بسیار تلاش خواهند کرد اما جز اثر معکوس نتیجه ای برایشان نخواهد داشت و روز به روز اثر این نهضت،گسترده تر خواهد شد".
?مقتل مقرم،ص۳۷۳_۳۷۴
?تهذیب الاسماء نووی،ج۱،ص۱۶۳
?مصباح کفعمی،ص۳۷۶
?تظلم الزهرا،ص۱۳۵
?تاریخ طبری،ج۶،ص۸۹
?کامل الزیارات،ص۲۶۱،باب۸۸


  • یکشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 17:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران