همین که امام حسین(ع)به شهادت رسید، لشکر آمدند تا اموال و دارایی های حضرت را غارت کنند.هر چه در خیمه ها بود به سرقت بردند و خیمه ها را آتش زدند.
پس از آن آمدند تا جواهرات و زینت های دختران و ناموس رسول خدا را به یغما ببرند.آنها برای این کار سعی می کردند از دیگران زودتر برسند و به اموال دست یابند.
دختران فاطمه زهرا با سرهای برهنه و گریان به هر سو می دویدند.کافران امت رسول خدا،از سر بانویی مقنعه می کشیدند،از دست بانوی دیگر انگشتر خارج می کردند،از گوش یکی گوشواره می کشیدند و از پای بانوی دیگری خلخال خارج می کردند.
یکی از آن خدا نشناس ها گوشواره اُمّ کلثوم را گرفت و با پاره کردن گوش او،آنها را خارج کرد.یک ملعون دیگر به سوی فاطمه بنت الحسین رفت تا خلخال از پایش در آورد.
او در حال گریه کردن بود که فاطمه فرمود:"چرا گریه می کنی؟".گفت:چرا گریه نکنم!من در حال سرقت از دختر رسول خدا هستم.
فاطمه فرمود:"پس رهایم کن و برو".
آن نامرد گفت:آخر،می ترسم اگر من آن را از تو نگیرم،یک نفر دیگر بیاید و خلخال را بردارد.
?مقتل مقرم،ص۳۶۵_۳۶۶
?کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۲
?تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۰
?مثیرالاحزان،ص۴۰
?الدمعةالساکبه،ص۳۴۸
?امالی صدوق،ص۹۹
?سیر اعلام النبلاء،ج۳،ص۲۰۴
- یکشنبه
- 1
- مهر
- 1397
- ساعت
- 18:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه