عمربن سعد که این صحنه را مشاهده کرد، بر سرِ یارانش فریاد برآورد و گفت:این پسر علی بن ابیطالب است،این پسر قاتلِ بزرگان و مردان عرب است!از همه طرف به او حمله کنید.ناگهان ۴هزار تیر انداز در میانِ امام و خیمه گاه قرار گرفتند.
حضرت فریاد زد:
[یا شیعة آل أبی سفیان!إن لم یکن لکم دین و کُنتُم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم و ارجعوا إلی أحسابکم إن کنتم عرباً کما تزعمون_ای پیروان آل ابوسفیان!اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید(لا اقل)در دنیایتان آزاد مرد و با مرام باشید. به وجدان خویش مراجعه کنید،اگر واقعاً ادعا می کنید که عرب هستید].
شِمر به حضرت گفت:پسر فاطمه چه می گویی؟
حضرت فرمود:
"این،من هستم که با شما می جنگم،زن ها که گناهی ندارند.لا اقل وقتی من زنده ام جلوی این ستمگران را بگیرید و نگذارید به ناموس و خانواده من تعرض کنند".
شِمر گفت:اشکالی ندارد.
?مقتل مقرم،ص۳۳۷
?مناقب ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۲۳
- یکشنبه
- 1
- مهر
- 1397
- ساعت
- 19:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه