• جمعه 2 آذر 03


مقتل حضرت عباس -(عباس(ع)چنان می جنگید که گویی امیرالمومنین به میدان آمده است)

902
1

عباس(ع)سوار اسبش شد،مشک را به دست گرفت،۴هزار نفر او را محاصره کردند.او هیچ بیمی از آنها به دل راه نداد و همه را از اطراف خود پراکند.پرچم حسینی بالای سرش درخشید و به اهتزاز در آمد.
چنان می جنگید که گویی امیرالمومنین به میدان آمده است.دشمن نتوانست جلوی او را بگیرد و سرانجام به فرات رسید.نه عجله کرد و نه از دشمن هراسی به دل راه داد!،همین که دستش را پر از آب کرد تا بنوشد،به یاد تشنگی حسین(ع)و همراهانش افتاد،آب را ریخت و گفت:
"يا نفس من بعد الحسين هوني_و بعده داكنت أن تكوني_هذا الحسين وارد المنون_و تشربين بارد المعين_تالله ما هذا فعال ديني"
مشک را پر از آب کرد،دوباره سوار بر اسبش شد و خواست به طرف خیمه ها باز گردد،دید راه را بر او بسته اند.شروع کرد به شمشیر زدن و مبارزه کردن بسیاری را کشت و توانست راه را باز کند.
او در حال مبارزه این شعر را زمزمه می کرد:
"لا أرهب الموت إذا الموت زقا_حتي اواري في المصاليت لقي_نفسي لسبط المصطفي الطهر وقي_إني أنا العباس أغدو بالسقا_و لا أخاف الشر يوم الملتقي"
مقتل مقرم،ص۳۲۹_۳۳۰
بحارالانوار،ج۱۰،ص۲۱۰
ریاض المصائب،ص۳۱۳
تظلم الزهرا،ص۱۱۹

  • سه شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران