ضجه زن زینب خون فشان لیلا
فـرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا
مـه ز مـرکب سرنگون شد آه و واویلا
دشت و صحرا لالهگون شد آه و واویلا
تشنگی بر جان او زد گر شرر، اکبر
بـر لب مولای خود شد تشنهتر اکبر
گفت اَوَلسنا علی الحق با پدر، اکبر
بی تو ای گل، خاک بـر سـر دنیـا
ضجه زن زینب خون فشان لیلا
فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا
مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا
دشت و صحرا لالهگون شد آه و واویلا
آمـدی اکبر، عزیزم رو بـه میدان کن
در دفاع از دین حق کار شهیدان کن
غیرت مولایی خود را نمایان کن
رو کن از بابا در بر مولا
ضجه زن زینب خون فشان لیلا
فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا
مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا
دشت و صحرا لالهگون شد آه و واویلا
رو به میدان کن که جام و ساغرت آنجاست
سـوی جنـت رو کـه جّـد اکبرت آنجاست
تشنگـی را کـن تحمّـل، کوثـرت آنجاست
تـا دهـد آبت سیّــد طاهــا
ضجه زن زینب خون فشان لیلا
فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا
مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا
دشت و صحرا لالهگون شد آه و واویلا
فانوسهای اشک - محمد سعید میرزایی
مبع:سایت مدایح
- شنبه
- 4
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 8:35
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه