امام حسین(ع) پس از خداحافظی با خانواده،کودک شیرخوارش،عبداللّه(علی اصغر)را خواست،زینب و رباب_مادر عبداللّه_او را آوردند و به دست حضرت دادند،حضرت نشست و کودکش را در دامن گرفت،چند بار او را بوسید و فرمود:
[بُعداً لهؤلاء القوم إذا کان جدّک المصطفی خصمهم_هنگامی که جدّ تو(محمد مصطفی)در روز قیامت از آنها شکایت می کند،خدا آنها را مشمول رحمت و رأفت خویش نکند].
آن گاه علی اصغر را به طرف لشکر عمرسعد برد و برای او آب خواست.حرملة بن کاهل اسدی ناگهان تیری به سوی او رها کرد.
تیر به گلوی علی اصغر خورد و تمام گلوی او را برید.امام حسین خون گلوی اصغر را با دست به سوی آسمان پاشید.
امام باقر(ع)می فرماید:
"حتی یک قطره از آن خون به زمین نیفتاد " .
مقتل مقرم،ص۳۳۴
مناقب ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۵۹_۲۲۲
تاریخ یعقوبی،ج۲،ص۲۱۸
لهوف،ص۶۵
بحارالانوار،ج۱۰،ص۲۳
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۲۲
مثیرالاحزان،ص۳۶
- سه شنبه
- 3
- مهر
- 1397
- ساعت
- 13:18
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه