بیتاب و بیقرارم، فکری به حال من کن
آشفته روزگارم، فکری به حال من کن
عمریست هر محرّم بارِ گناه خود را؛
دست تو میسپارم فکری به حال من کن
در گیر و دارِ غفلت نفْسم مرا زمین زد
بالا گرفته کارم، فکری به حال من کن
در کشتیِ نجاتت جایی برا من هست؟!
خیلی امیدوارم... فکری به حال من کن
با إذن مادر خود یکبار بعدِ روضه
بنشین کمی کنارم فکری به حال من کن
«نِعم الأمیرِ» عالم، ردّم نکن! به قران-
جز تو کسی ندارم! فکری به حال من کن
دست مرا بگیر و در اولین شبِ قبر
آنجا که در فشارم فکری به حال من کن
بشنو صدای آهم را «یا قَدیمَ الإحسان»
بالا سرِ مزارم فکری به حال من کن!
- سه شنبه
- 3
- مهر
- 1397
- ساعت
- 17:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه