هرچند دادم از دست حال عبادتم را
از من نگیر هرگز عرض ارادتم را
هرجوره خوب بودی با این بد گنهکار
اما ادا نکردم حق رفاقتم را
چیزی ز نعمت تو از سفره ام نشد کم
با لطف خود ندیدی کفران نعمتم را
مشغول هیچ بودم دنبال هیچ رفتم
صرف شما نکردم افسوس!همتم را..
هرچه فرار کردم دنبال من دویدی
آغوش باز کردی دیدی خجالتم را
آلوده ام ولی من گریه کن حسینم
خرج حسین کردم ساعت به ساعتم را
دست سه ساله دادم من آبروی خودرا
کی میدهد رقیه برگ زیارتم را
زینب بلند میگفت ای آفتاب نیزه
گودالِ تو رقم زد روز اسارتم را
- چهارشنبه
- 4
- مهر
- 1397
- ساعت
- 11:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه