پس از شهادت حبیب،حرّبن یزید ریاحی و زهیربن قین،به عنوان پشتیبانی از حرّ به میدان کارزار رفتند.درگیری هر کدام وقتی شدت می یافت و سخت می شد،دیگری به کمک او آمده و نجاتش می داد.ساعتی بدین منوال گذشت.
اسب حرّ از ناحیه گوش لب مجروح شد و خون از سر رویش می ریخت.حرّ شعری را زمزمه می کرد.
حصین به یزیدبن سفیان گفت:این همان حرّی است که دوست داشتم او را بکشم.به سوی او رفت و خواستار مبارزه شد،طولی نکشید که حرّ او را به هلاکت رساند.ایوب بن مشرح خیوانی تیری به اسب حرّ زد و موجب رم کردن آن شد.
اسب نزدیک بود حرّ را پرت کند که او خودش از روی زین اسب با چالاکی به پایین پرید.او همچون شیری بود که شمشیر به دست گرفته است.حرّ بدون اسب و به صورت پیاده نبرد را ادامه داد و بیش از چهل نفر از سپاه عمرسعد را کشت.آن گاه سپاهیان ابن سعد حمله ای به او کردند و توانستند او را به شهادت برسانند.
یاران امام حسین(ع)او را نزد شهدای دیگر آوردند و بر زمین نهادند.امام فرمود:
"این شهدا همچون شهدای پیامبران و خاندان آنها هستند".
بعد رو به جانب حرّ کرد_که هنوز رمقی در بدن داشت_و در حالی که خون های روی صورتش را پاک می کرد،فرمود:
[أنت الحرّ کما سمتک امّک و انت الحرّ فی الدنیا و الآخرة_تو همان گونه که مادرت نامیده حرّ و آزاده هستی،تو هم در دنیا و هم در آخرت آزاده ای].
یکی از اصحاب امام حسین(ع) و شاید امام سجاد(ع) و بنابر نقلی خود امام در رثای حرّ شعری به این شرح سرود:
[لنعم الحرّ حرّ بنی ریاح_صبور عند مشتبک الرماح_و نعم الحر إذا فادی حسیناً_و جاد بنفسه عند الصباح].
مقتل مقرم،ص۳۰۲_۳۰۳
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۵۲
البدایه،ج۸،ص۱۸۳
تاریخ طبری،ج۸،ص۲۴۸_۲۵۰
مناقب ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۱۸
تظلم الزهرا،ص۱۱۸
مقتل عوالم،ص۵۸
روضة الواعظین،ص۱۶۰
- پنج شنبه
- 5
- مهر
- 1397
- ساعت
- 17:53
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه