• جمعه 31 فروردین 03

 محمود اسدی

(غزل)اشک شیرخواره/من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم

1199
1

من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم

نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم



بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند

غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم



کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا

تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم



مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم

جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم

اسبها از بدنش رد شده و لرزیدم

که رد نعل به روی رگ حنجر دیدم


آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی

من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم



از همه سختی گودال همین بس باشد

قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم



بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت

پی انگشت پدر در همه جا گردیدم



با عبا جمع نمودم که نریزد عباس

پاره های تنِ سقای دلاور دیدم



کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا

چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم



وای از شام که ناموس خدا را بردند

خنده و هلهله در مردم کافر دیدم



سخت تر از همه بازار یهودی ها بود

عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم



سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب

به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم



(شائق)
اللهم عجل لولیک الفرج

  • چهارشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • میرکمال

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران