اى واى
بعد چهل ساله هنوزم
مثل شب سياهه روزم
وقتى چشام به آب ميفته
به ياد بچه هات مى سوزم
با يه صداى ناله ، مى پره عقل و هوشم
يادم مياد سه ساله ، مى گفت كجاس روپوشم
چل ساله اين مصيب ، مدام جلو چشامه
گريه ى من براى ، مصيبتاى شامه
جانم امام سجاد (٤)
اى واى
براى رفتن شده بى تاب
راوى روضه هاى ارباب
چل سال تموم گريه مى كرد با
ديدن طفل و جرعه ى آب
مى گفت كه زهر هشام ، از پا درم نياورد
قاتل من تيريه ، كه روى قلب مشك خورد
هر چى بگم از غم ، بى غيرتى ها كمه
مى گفت كه قاتل من ، چشماى نامحرمه
جانم امام سجاد (٤)
اى واى
بالا بياريد اين سرم رو
پاك كنيد اين چشم ترم رو
تنگه دلم براى زهرا
مى خوام ببينم مادرم رو
از چشاى كبودش ، مى ريزه اشك نم نم
باور نمى كنم كه ، اومده با قد خم
نيگاه به من مى كنه ، مادر نور دوعين
مى گه حالا بگو كه ، غريب تويى يا حسين
جانم امام سجاد (٤)
اصغر چرمى
٢٤ محرم ١٤٤٠
- پنج شنبه
- 12
- مهر
- 1397
- ساعت
- 16:1
- نوشته شده توسط
- شاهد
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه