• دوشنبه 3 دی 03

 رضا قاسمی

دست‌هایت -(می‌سپارم دل به دستت ای «امانت‌دارْ دست» )

1961
4

می‌سپارم دل به دستت ای «امانت‌دارْ دست»  
باز، آئینه ! بکِش بر این همه زَنگار، دست 
آه اگر می‌خواهی از نابودیِ من بشنوی  
پا بکش از خانه‌ی دل؛ از سرم بردار، دست 
آرزو دارم ببوسم خاکِ پایت را؛ بگو ... 
وقت جان دادن نگه دارند یک مقدار، دست 
تازه می‌فهمم گرفتی بارها دست مرا  
لحظه‌ای که در قیامت می‌کند اقرار، دست 
قیمتِ دیدار تو هر چیز، باشد روی چشم 
مثلِ وقتی که جدا کردند از زوّار، دست 
کوه هم با تکیه بر دستان تو می‌ایستد 
می‌گذارد روی کوهِ شانه‌ات انگار، دست 
دست را انفاق کردی؛ برکتش تکثیر شد 
پس خدا هم ریخت، بر دامان تو بسیار، دست 
چونکه می‌خواهد پرنده موقع پرواز، بال 
لحظه‌ی نابِ پریدن می‌شود سربار، دست 
غالباً دستِ خدا می‌گیرد از سردار، سر 
قبل از آنی که بگیرد سر؛ گرفت این بار، دست 
دست‌هایت شد جدا؛ وقتِ ملاقات خدا 
مرد، زیرا می‌دهد در لحظه‌ی دیدار، دست 

  • پنج شنبه
  • 12
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 19:6
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران