چون کاروان حسینی در منزلگاه زرود فرود آمد،زهیربن القین بجلی،نیز در نزدیکی حضرت چادر زد.زهیر همراه امام حرکت نمی کرد و دوست نداشت با او در یک محل اردو بزند.اما آب آنها را در یک مکان جمع کرد.
زمانی که زهیر و همراهانش مشغول طبخ غذا بودند،فرستاده امام حسین(ع)نزد زهیر رفت و او را به محضر سرورش اباعبداللّه (ع)فرا خواند.زهیر پاسخ دعوت را نداد اما همسرش _دلهم بنت عمرو_او را واداشت تا به محضر حضرت برود و سخنش را بشنود.
زهیر به نزد امام حسین(ع) رفت.اما طولی نکشید که با خوشحالی زایدالوصفی بازگشت. نقاب از چهره اش گشود و دستور داد چادر و لوازمش را جمع کنند تا به طرف امام حسین
(ع)ببرد.
به همسرش گفت:برو به نزد خانواده ات!دوست ندارم به خاطر من به سختی بیفتی،آن گاه به همراهانش گفت:هر کس دوست دارد فرزند رسول خدا را یاری کند با من بیاید،در غیر این صورت با او کاری ندارم و می تواند برود.
مقتل مقرم،ص۲۱۴_۲۱۵
معجم البلدان،ج۴،ص۳۲۷
لهوف،ص۴۰
معجم بکری،ج۲،ص۶۹۶
- جمعه
- 13
- مهر
- 1397
- ساعت
- 11:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه