عالمی باز پر از ظلم و ضلالت شده است
قصه ی خانه خرابی تو عادت شده است
از همین خاک غریبی که شده سهم شما
بغض شیعه ست که مملوی شکایت شده است
زائرت سوخت از این غربت و این سوختنش
می توان گفت که با سوز تو قسمت شده است
لحظه ی روضه ی مادر شد و قلبم لرزید
روضه اینبار فقط ذکر حکایت شده است:
دست در دست حسن بود در آنجا مادر
ناگهان دید که یک کوچه ی خلوت شده است
ناگهان دید که دست حسنش می لرزد
بعد از این میخ در و سینه روایت شده است
پشت در بود که فریاد زدش "یا حیدر"
محسنت رفته،بیا وقت وصیت شده است
گنبدی نیست در آنجا و نه حتی یک شمع...
این بقیع است که آیینه ی غربت شده است
شاعر : یحیی
- شنبه
- 4
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:38
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه