ماه صفر رسیده و وقت سفر شده
با کاروان گریه دلم خونجگر شده
یک کاروان ستاره که خورشید شام بود
با دختری که مرثیه خوان پدر شده
از بس به یاد روضه ی بابا دلش شکست
بغضی که داشت از غم دل ، پر ثمر شده
از اربعین نگو که سراپا خجالتم
از اربعین نگو که دلم در به در شده
پای پیاده ، صحن نجف تا به کربلا
در این مسیر فصل عزا تازه تر شده
هر کس برای داغ نبی گریه می کند
از التفات فاطمه س صاحب اثر شده
هر جا دلم گرفت حسن را صدا زدم
عمرم فقط به حرمت این عشق سر شده
مشهد ، مدینه ، نجف ، شهر کربلا
گریه برای اهل سفر بال و پر شده
ماه محرّم آمد و با هرچه داشت رفت
حسرت به روی سینه ی عالم گذاشت...رفت
- پنج شنبه
- 19
- مهر
- 1397
- ساعت
- 10:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه