• پنج شنبه 1 آذر 03


روایتی از شام -(نشسته ام بنویسم روایتی از شام )

846

نشسته ام بنویسم روایتی از شام 
کمی اشاره کنم بر نگاه مردم عام 
نشسته ام بنویسم به دل محک زده اند 
چگونه عمه ی سادات را کتک زده اند 
خدا کند نکند یاری ام قلم امشب 
بمیرم و ننویسم من از غم زینب(سلام الله) 
چگونه من بنویسم به نی سر آوردند 
صدای ناله ی انسیه(سلام الله) را در آوردند 
چگونه من بنویسم مسیرها تنگ است 
نصیب دختر حیدر(سلام الله)دف و نی و سنگ است 
چگونه من بنویسم دوباره از بازار 
از آن ارازل و رقاصه های بی مقدار 
چگونه من بنویسم که مردم آزارند 
به دختران پیمبر(صلوات الله)نگاه بد دارند 
چگونه من بنویسم کریم این خانه 
سر ش رسیده به دستان ابن مرجانه 
چگونه من بنویسم کنار «مِی» سر بود 
نگاه مضطرب خواهری به خواهر بود 
بنا نبود بگویم قلم چه میخواهد 
نگاه کردم و دیدم دگر نمیخواهد 
کمک کند بنویسم چه طور جان داده 
سه ساله ای که شب از روی ناقه افتاده 

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:30
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



سیدسعیدحسینی

شعر برای روضه
عالی بوداجرشما باصاحب ایام

جمعه 20 مهر 1397ساعت : 14:49

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران