نشسته ام بنویسم روایتی از شام
کمی اشاره کنم بر نگاه مردم عام
نشسته ام بنویسم به دل محک زده اند
چگونه عمه ی سادات را کتک زده اند
خدا کند نکند یاری ام قلم امشب
بمیرم و ننویسم من از غم زینب(سلام الله)
چگونه من بنویسم به نی سر آوردند
صدای ناله ی انسیه(سلام الله) را در آوردند
چگونه من بنویسم مسیرها تنگ است
نصیب دختر حیدر(سلام الله)دف و نی و سنگ است
چگونه من بنویسم دوباره از بازار
از آن ارازل و رقاصه های بی مقدار
چگونه من بنویسم که مردم آزارند
به دختران پیمبر(صلوات الله)نگاه بد دارند
چگونه من بنویسم کریم این خانه
سر ش رسیده به دستان ابن مرجانه
چگونه من بنویسم کنار «مِی» سر بود
نگاه مضطرب خواهری به خواهر بود
بنا نبود بگویم قلم چه میخواهد
نگاه کردم و دیدم دگر نمیخواهد
کمک کند بنویسم چه طور جان داده
سه ساله ای که شب از روی ناقه افتاده
- جمعه
- 20
- مهر
- 1397
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
ابراهیم لالی
سیدسعیدحسینی