این امامان که در بقیع، دَرند
افتخارات عالم بشرند
چار فصل کتاب تکوینند
چار رکن مبانی دینند
وارث انبیاء و سد یقین
سایههای خدا به روی زمین
هر یکی، شاخهیی ز نخلهی طور
هر یکی، آیه ایی ز سورهی نور
دست پروردگان خانهی وحی
مرغ لاهوت آشنانهی وحی
چار در خوشاب یک صدفند
نور چشمان شحنهی نجفند
مشکلی دارم ای بقیع عزیز!
ای تو ما را شفیع رستاخیز
یاد داری شبی چو قیر سیاه
نه چراغی، نه پرتوی از ماه
علی آورد با دو دیدهیتر
بدن پاک دخت پیغمبر
دیدی آیا در آن شب تاریک
بازو پهلوی وی از نزدیک؟!
راستی، پهلویش شکسته نبود؟!
بازوی او، سیاه و خسته نبود؟!
دست هایش هنوز آبله داشت؟!
زیر لب ها، هنوز هم داشت؟!
ای بلند اختران چرخ برین!
ای زحل! ای عطارد! ای پروین!
ای شما کهکشان و کوکب ها
کاروان های نور در شب ها!
مشعل شام تارشان باشید
شمع های مزارشان باشید
تو هم ای ابر آسمان، آبی!
تو هم ای نور ماه، مهتابی!
تو هم ای دیده! کن روانجویی
تو هم ای خیل مژه! جارویی!
تو هم ای سیل اشک! آبی ریز
بر سر خاکشان، گلابی ریز
گرچه این سینهها، مدینهی ماست
قبر آنان، درون سینهی ماست!
قبرشان تا چنین خراب بود
دل ما شیعیان، کباب بود
شاعر:سید محمد علی ریاضی
- شنبه
- 4
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:35
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه