بس کن یزید شعله به هفت آسمان مزن
دیگر نمک به زخم دل کودکان مزن
از سلسله کبود شده پیکرم ولی
زخمم بزن به پیکر و زخم زبان مزن
راس بریده گریه به حالِ سه ساله کرد
بس کن یزید طعنه به اشک روان مزن
این لب ترک ترک شده و سنگ خورده است
ای بی حیا دگر به لبش خیزران مزن
بس کن یزید دختر او نیمه جان شده
بردار چوب و در برِ این نیمه جان مزن
هرجاکه رفت سر،پیِ سر مادرش رسید
درپیش چشم مادر قامت کمان مزن
******
شائق
- شنبه
- 21
- مهر
- 1397
- ساعت
- 17:4
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه