#حضرت_رقیه
#زمینه
اومدی بی خبرخیلی باباجون منتظرت بودم
روزوشب توی راه با چش گریون منتظرت بودم
اینقده ندبه خوندم تو راه انتظارتو
اینقده سیلی خوردم از دست نیزه دارتو
اینقده زجرمدادن تا اومدم کنار تو
وای وای اشک چشامو تادیدن
وای وای به حال وروزم خندیدن
وای وای بی هواسرم دادکشیدن
بابا چشام پراز گلابه
بابا موندن برام عذابه
بابا بیا بریم از خرابه
بابا بیا بریم از خرابه
بند2⃣
روز و شب دردسر داره ادامه خسته ودلخونم
گریم از دست این مردم شامِ خسته ودلخونم
هردفه گفتم بابا با تازیونه اومدن
دستامو بردم بالا تا نزنن ولی زدن
جرم من چی بود آخه اینا چرا باهام بدن
وای وای
نمیره هیچ وقت از یادم
وای وای
از روی ناقه افتادم
وای وای
عمه نمی بود جون میدادم
بابا برام یتیمی زوده
بابا ببین تنم کبوده
بابا مگه گناهم چی بوده
بابا بیا بریم از خرابه
بند3⃣
هرکی از راه رسید زخم زبون زد اشکمودر آورد
هرجاخوردم زمین حرمله اومد اشکمو درآورد
دستم از کار افتاده از بس طنابمو کشید
خنده هاش بیشتر شد تا صدای نالمو شنید
تو مسیر عمه زینب درد منو به جون خرید
وای وای
تا شام رسیدم با زحمت
وای وای
بازم به کوفه صد رحمت
وای وای
اینجا به ما شد هتک حرمت
بابا کاش اینجوری نمیشد
بابا چی فکردی چی شد
بابا دختر تو رفتنی شد
بابا بیابریم از خرابه
سبک:رضا باقریان
شعر:حسین نوری
- شنبه
- 21
- مهر
- 1397
- ساعت
- 21:4
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه