حسن، ای غریب جگر پاره ی من
حسن، میری و میبری چاره ی من
حسن، زود بپوشون که طشت و نبینه
حسن، خواهر من به داغت نشینه
وای، بغض غم تو گلومه
وای، قاتلت روبرومه
غارت زده منم، که یاورات کم تعدادن
غارت زده منم، چهل دفه زهرت دادن
غارت زده منم، دشمناتم زیادن
وای...بغض غم تو گلومه
حسن، داغ مادر شکسته غرورت
حسن، چی کشیده چشای غیورت
حسن، هیچ نگفتی تو خونه ت غریبی
حسن، من فدای سکوت صبورت
وای، وقت تشییع جنازه س
وای، خون تابوت چه تازه س
غارت زده منم، که زود تو رو از دست دادم
غارت زده منم، که روی خاکت افتادم
غارت زده منم، غربتت داد به بادم
وای... وقت تشییع جنازه س
حسن، تا ندم جسمتو من طوافش
حسن، دشمنات اومدن به مصافش
حسن، اومده توی تشییع جنازه ت
حسن، اونکه زد مادر و با قلافش
وای، یادته بی هوا زد
وای، پیش چشم بابا زد
غارت زده منم، که زود زمینگیرت کردن
غارت زده منم، مغیره ها پیرت کردن
غارت زده منم، دور تابوت میگردن
وای...یادته بی هوا زد
- سه شنبه
- 24
- مهر
- 1397
- ساعت
- 21:6
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میلاد حسنی
ارسال دیدگاه