• جمعه 7 اردیبهشت 03


نرجس خاتون (ع) بخش پنجم -(يكى از ياران باوفاى امام هادى (ع) به نام بِشر بن سليمان گويد)

316

بخش پنجم

يكى از ياران باوفاى امام هادى (ع) به نام بِشر بن سليمان گويد:
شبى در منزل خويش و به اتفاق خانواده‌ام به سر مى بردم كه در منزل به صدا درآمد. وقتى در را گشودم، كافور، خادم امام على النقى (ع) را ديدم. به من سلام كرد. پاسخ دادم. او حاوى پيغامى از سوى امام بود. به من گفت: «امام تو را احضار كرده است! »
من با تعجب از اينكه در آن وقت شب، چه موضوعى پيش آمده، به سرعت لباس پوشيده و آماده حركت به سوى خانه امام شدم. در مسير منزل آن حضرت، مدام فكرم مشغول بود؛ آن قدر كه نفهميدم چه موقع به منزل رسيدم. [محلّه عسكر در سامراء، زير نظر جاسوسان حكومت بود. ولى اين
مسئله مانع از آن نبود كه ياران امام هادى (ع) و سپس امام عسكرى (ع) نتوانند ايشان را ملاقات كنند
بشر در ادامه مى گويد:
وقتى كه وارد منزل امام هادى (ع) شدم، فرزندش حسن عسكرى (ع) و خواهرش حكيمه (ع) در خدمتش 
بودند. امام دستور داد كه بنشينم. پس از عرض سلام و ادب و بوسيدن دست آن بزرگواران، سراپاگوش در محضرشان نشستم. ترنم زيبا و دل انگيز صداى امام سكوت مجلس را شكست. حضرت فرمود: «اى بشر، تو از اولاد ابو ايّوب انصارى هستى و رشته محبت و ولايت ما خاندان، مدام در پدرانت جريان داشته است. بنابراين، امشب رازى از اسرار خودمان را به تو نمايان كرده و مأموريتى مهم را به تو واگذار خواهم كرد!
سپس حضرت نامه اى نوشته و همراه كيسه اى پول در اختيار من قرار داد و فرمود: «اين نامه اى است به زبان رومى و اين كيسه، حاوى ٢٢٠ دينار زر است. اينها را بردار و به بغداد برو. در صبح روزى كه برايت خواهم گفت، يك كشتى كوچك در ساحل دجله آرام مى گيرد و فردى كه به همراهش چند كنيز و اسير رومى است، در آنجا پياده شده،
آنها را در محل معينى حاضر خواهد كرد. نام آن مرد برده فروش عمرو بن يزيد است. در ميان كنيزانى كه همراه اوست، دوشيزه اى در هيئت و شكل كنيزان، دو جامه حرير به تن دارد كه از نگاه ديگران، حتى صورت 
خويش را نيز پوشيده و پنهان داشته است. عده اى كه طالب او هستند، پيشنهاد خريد او را مى دهند، ولى او ابا مى كند. فردى فرياد خواهد زد: من او را به سيصد دينار زر خالص مى خرم و درحالى كه صاحبش مايل به اين معامله است، او نخواهد پذيرفت نو هم وقت را تلف نكن! در آن وقت صاحب او به وى خواهد گفت: پس من با تو چه كنم كه به هيچ كس راضى نمى شوى؟! پس اى بشر، در آن هنگام به طرف صاحب كنيز برو و بگو: من نامه يكى از بزرگان كه به زبان رومى نوشته را همراه دارم. به كنيز خود بده و اگر خواند و مايل بود، او را با من همراه كرده و به من بفروش؛ زيرا من وكيل صاحب نامه و پول‌ها هستم. آن گاه نام خويش را بگو...
منبع
زنان اسوه صفحه ٧٧

  • جمعه
  • 27
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران