بند اول:
چهل روزه نگفتم حرف دل رو با تو
بهت گفتم میام با تو برای هر جاتو
دوراهی یقینم هستی، یا تو یا تو
دیگه چیزی ازم نمونده ، نمونده دیگه زینبی
گفتم بیام بینمت بعد، برم مدینه النبی
رسیدم تا بگم تنها، فقط عشقه جمالت رو
نه جای دیدنه اما، بیین اهل و عیالت رو
ببین که بعد تو من، دیگه یه کوه غمم
نه حرمتم سر جاست، نه سایه ی حرمم
بند دوم:
چهل روزه که چشمام مثل ابر می باره
کبودیم یادگار کوچه و بازاره
رباب میخواد بدونه چی شده گهواره
از همسرت بگم که کارش ، گریه ی پیوسته شده
از دخترت بگم که چند بار میون راه خسته شده
رباب از غصه ی اصغر، شبیه من قدش خم شد
رقیه مثل تو داداش ، رفیق نیمه راهم شد
دلم پر از نوره، اگر که خاموشم
تو در دلم هستی ، نکن فراموشم
بند سوم:
به سمتت پر زدم با این که بسته بالم
نپرس از من که تعریفی نداره حالم
هنوزم بیقرارم لحظه ی گودالم
یادم نمیره روزیو که ، سر تو آوردن بلا
رسیدم اونجایی که دیدم ، و الشمر جالس علی...
یکی با دشنه زد و رفت، به شاه تشنه زد و رفت
به زیر نعل مرکبا، تنت شده اومد و رفت
فدا سر تو حسین ، که بردنش روی نی
پس از تو بردنمون ، به شام و مجلس می
- چهارشنبه
- 2
- آبان
- 1397
- ساعت
- 17:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه