روزي آقاي قاضی یکی از شاگردانش را می بیند که روز به روز رنگش زرد و لاغرتر می شود. از ایشان می پرسد که چکار می کنی که این طور می شوي؟
جواب می دهد هر شب یک ختم قرآن می کنم و تقریباً خواب ندارم. ایشان می فرماید: از امشب فکر کن من در مقابلت نشسته ام و بخوان. آن شخص فردا آمد و گفت: بیشتر از یک جزء نتوانستم بخوانم. بعد از چند روز می فرماید که : خیال کن در مقابل امام زمان می خوانی یا پیغمبر- ص - یا علی علیه السلام. ، فردا آمد و گفت: » هر چه کردم نتوانستم بیش از یک حزب بخوانم «، و بعد از چند روز می فرماید که:» خیال کن در مقابل خدا می خوانی « ، می گویند آن جوان از اول قرآن شروع نموده بود و در ایاك نعبد و ایاك نستعین مانده بود و همان شب از دنیا رفت.
منبع
زندگينامه سيد على قاضى ٩٧
- پنج شنبه
- 3
- آبان
- 1397
- ساعت
- 19:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه