خیز و ببین اخا برگشتم از سفر
پروانه ات شده بشکسته بال و پر
یادم نمی رود اینجا چه دیده ام
چه رنج و محنتی اینجا کشیده ام
دیدم به چشم خود صد پاره پیکرت
گشتی تو زیر و رو در پیش مادرت
دیدم در این زمین رنگ پریده را
در دست این و آن راس بریده را
زخم دل مرا اینجا نمک زدند
دور تن تو زینب را کتک زدند
یک اربعین به من خندیده دشمنم
از کعب نیزه ها گشته سیه تنم
در شام وکوفه شد بر خواهرت جفا
بشنیدم از همه پیوسته ناسزا
یادم نرفته است کوی یهودیا
در زیر پای اسب دیدم سر تو را
*****
شائق
- جمعه
- 4
- آبان
- 1397
- ساعت
- 11:47
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه