ای پاره پاره پیکر ای بی سر
پاشو که پیشت اومده خواهر
یه دنیا درد و غصه و ماتم برات سوغات آوردم
پاشو داداش برات بگم چه خون دلهایی که خوردم
فقط به عشق تو بوده اگر هنوز جون نسپردم
حسین من3 سالار زینب
یک اربعین دوری به سر اومد
پاشو که خواهر از سفر اومد
چه خواهری،پاشو ببین دیگه ازم چیزی نمونده
دوریت زدآتیش به دلم غم توقلبم و سوزونده
خستهام از بس قاتلت منوبه هرطرف کشونده
حسین من3 سالار زینب
بدجوری قلب منو سوزوندی
وقتی شنیدم بی کفن موندی
برات بمیرم آخرش بهت ندادن جرعه ای آب
برات بمیرم که سه روزمونده تنت به زیر آفتاب
کسی نمونده واسه من خودت پاشوخواهرو دریاب
حسین من3 سالار زینب
همینجا بود لب تشنه جون دادی
با صورت از رو مرکب افتادی
همینجا بود که تشنه لب سرت رو از قفا بریدن
همینجا بود که نیزه ها دور تن تو صف کشیدن
به پیکرت بوسه زدن پیراهن تو رو دریدن
حسین من3 سالار زینب
برای غارت تو شد غوغا
رو سینه ی پاکِت گذاشتن پا
تو اوج بی رحمی دیدم یکی تنت رو زیرورو کرد
هرکی اومد کنار تو یه نیزه تو تنت فرو کرد
ولی بدون که خون تو دشمن تو بی آبرو کرد
حسین من3 سالار زینب
- جمعه
- 4
- آبان
- 1397
- ساعت
- 12:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه