پاشو برادر ، که زار و مضطر
بعد چهل روز اومده پیش تو خواهر
رمق ندارم ، چه بی قرارم
یه اربعینه می زنم به سینه و سر
تو قل و زنجیر ، اسیر تقدیر
منزل به منزل سر تو رو نی می دیدم
توو دشت و صحرا ، تنهای تنها
درد و بلای تو رو با جونم خریدم
رفتی ندیدی خواهرت آواره دشت و بیابون شده بود
لیلا شدی رو نیزه ها خواهرتم شبیه مجنون شده بود
پاشو ببین پیرم برادر
از زندگی سیرم برادر
خوب می دونی که آخر سر
از غصه می میرم برادر
وآی حسین سالار زینب«س»
به غم اسیرم ، می خوام بمیرم
دعایی کن که خواهرت اینجا فداشه
بعد تو داداش ، بمیرم ای کاش
بهتر همون که زینبت اصلا نباشه
بی کس و تنهام ، دیگه نمی خوام
یه لحظه هم بدون تو زنده بمونم
از دنیا سیرم ، اگه نمیرم
تا عمر دارم برای تو روضه می خونم
انقده پیرم که تو شام ام حبیبه هم دیگه نشناخت منو
داغ رقیه دخترت خدا می دونه از نفس انداخت منو
سرت توی طشت طلا بود
لبت زیر چوب جفا بود
بزم شراب کجا و زینب
عباس علمدارت کجا بود
وآی حسین سالار زینب«س»
- جمعه
- 4
- آبان
- 1397
- ساعت
- 12:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
محمدرضا نرگسی