• دوشنبه 3 دی 03


اشعار ولادت حضرت محمد(ص)،(چون ربيع آمد ميان شد صد هزاران نوبهار)

3462
5

چون ربيع آمد ميان شد صد هزاران نوبهار

گوئيا باغ جنان در اين جهان شد برقرار

اين همه نور خدا نور هدى گشته مبين

لَلْعجب نبود خدا امّا خدائى آشكار

 

هرطرف بينم جنان اندر جنان اندر جنان

بلبلان در نغمه دستان هزار اندر هزار

باغ رضوان شد جهان يا گشته او دار السّلام

بشنوم از بس صلاة و بس سلام بى شمار

فرش شد عرش برين يا عرش آمد بر زمين

بس در آن بينم ملائك بس ندا از كردگار

للعجب در كعبه بينم آسمان چارمين

همچو بيت اللّه معمور است گشته نور دار

طُرفه بينم در زمين چون آسمان بس آيتى

بهر رجم جنّ و شيطان بس شراب پر شرار

كوثر آمد در زمين يا شد رحيق و سلسبيل

يا كه طوبى آمده با اين همه حسن و وقار

يا به چرخ چار مستى يا زمين شد آفتاب

روز روشن صد چو شمس و ليل بهتر از نهار

در همه عالم چو طيب از طيبه اندر هر مشام

هوشيار آورده مستان ، مست كرده هوشيار

اين همه نبود ولى در كعبه گرديده عيان

روى احمد بوى احمد سرو او آمد به بار

از اَحَد يك جلوه گر احمد چو آمد در وجود

ديگر از او هر كه شد در هستى خود نامدار

ممكنى ذات است لكن جلوه او واجبى است

دركمال و در جلال از او بُوَد با اقتدار

چون زاحمد ميم ممكن رفت ، باشد او اَحَد

يعنى او در عين امكانى چو واجب جلوه دار

يك گل احمد آمد و شد در زمين و آسمان

بس گل و گل رو و گل بو گلرخانِ بى شمار

نيست جنّت در جهان ليك از جمال احمدى

عرش و فرش و باغ و جنّت جمله گشته لاله زار

گلعذارانش به هر طَرْف جهان بى شِبه و مثل

هريكى اندر جهان احمد نما آئينه وار

يك گل احمد نما حيدر لقب بُد مرتضى

آن نبىّ و اين ولىّ ، شد امر آن زين پايدار

شد از اين گل يازده گل همچو او در حسن و خو

احمدى رو احمدى بو جملگى احمد مدار

بودِ هريك در جهان چون بودِ احمد آمده

تاكنون شد ختمشان بر مهدى احمد عُذار

همچو احمد در كمال و در مثال و در مقال

اسم احمد رسم احمد دينش از او بر قرار

يك گل از احمد بُوَد زهراى اطهر آنكه او

روح احمد بود و وصفش همچو احمد بى شمار

نور احمد مى نمود از خود به صبح و ظهر و شام

با سه رنگ نيك مى كردى نمايان در نهار

بين چه بس كوچكتر از ايشان گل او در جهان

از سليل فاطمى همچون ستاره در شمار

هريكى هرجا به فضل و حُسن و قدر و جاه خود

احمدى خو احمدى بو همچو انجم جلوه دار

بين كزين گل اسم احمد بس چه محمود و پسند

فرشيان چون عرشيان از فضل او قدسى مدار

اهل عرفان اهل ايمان اهل قرآن در جهان

خوى احمد بوى احمد كردشان احمد شعار

انبيا از مِهر او بس با شرافت آمدند

خلعت و تاج رسالت زو به آنها استوار

جمله كرّوبيان از بهر او در خدمتند

روح املاكند بهر آل او خدمتگذار

مهر او و آل او در هر وجود آمد وجود

نام او شد با شرف جان و دلش شد روح دار

خوى اسلامش ببين بر اهل دل توأم چو شد

بوى حق از خوى هريك كرده حق را پايدار

نيست كوثر در زمين ليكن ز لعل احمدى

همچو كوثر در قلوب اهل دل همچون بهار

سلسبيل از باغ جنّت نامده اندر زمين

ليك مِهر احمدى بِهْ ز آب حَيَوان خوشگوار

سرو طوبى هست در خُلد بَرين زيبا مَكين

ليك در بستان احمد رشك طوبى صدهزار

مركز خورشيد عالم هست چرخ چارمين

خوانده احمد را خدا وَالشَّمس برگير اعتبار

عرش حق در فوق املاك است او را مستقرّ

گوشوارِ عرش از احمد به فرش آمد قرار

عرش نايد در زمين ليكن زاحمد بس ولى است

زائرش گردد چو عرش زائر پروردگار

بيت معمور خدا باشد به چارُم آسمان

ز سليل احمدى هر مرقدى معمور وار

بين به طيبه بارگاه قدس احمد بس جليل

مظهر حق نور مطلق در نهان حشمت مدار

فرش گر بر عرش ناز آرد سر او زين بارگاه

مهر صاحب بارگه در عرش آورد افتخار

ديگرا بين پرتوى درگوشه اى از آفتاب

كى شود تشريف داد او را به قرص نوردار

عرش آمد در وجود از تابش احمد به نور

پس بود او پرتوى از نور احمد پايدار

ديگرا هر وحى حقّ بر احمد و بر آل او

اوّل آمد پس به هر عالم بيابد انتشار

روح و جبريل و ملك بر احمد آيد فوج فوج

با صلاة و با سلام و با ثناءِ بى شمار

حاصلا هرجا كه احمد شد مكين از عرش و فرش

فخر باشد بهر او بر هركجا در اعتبار

بنگرا اندر نجف بين كربلا و طوس را

بهر افواج ملائك مستدام آنها مزار

در همه الطاف و اكرامات حق هر صبح و شام

هم نداهايش در آنها جملگى بين عرش وار

اين همه اوصاف عرشى بهر اين انوار حق

هست بهر كربلا چندين هزار اندر هزار

بنگرا اى صاحب فضل و كمال و عقل و فكر

كربلا را تا كجا بر هركجا هست افتخار

در سه شب در سال باشد مصدر فيض از خدا

زين سبب دارند بر ديگر زمانها اقتدار

نيمه شعبان و ديگر سوّم از شبهاى قدر

هرشب جمعه روايت گشته اينها از كُبار

مصطفى و انبيا و اوصياء خود تمام

كربلا آيند با جمع ملائك بى شمار

فيض از حق مى شود آنجا عطا در اين زمان

بهر آن آيند اينجا اوليا پروانه وار

شرح فضل كربلا از فضل سبط مصطفى

مى نگنجد در رقم بر مختصر شد اقتصار

برخدا آور دعا بر مهدى آور التجا

تا رسى ايمانيا باب ملائك افتخار

 

شاعر:گمنام

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران