اربعین
اربعین آمده درکرببلا شور عزاست
دیده ها بر سرقبر شهدا چون دریاست
هر که آنجاست مزاری بگرفته ست به بر
زین مصیبت به جنان غم زده قلب زهراست
مادری غم زده با سینه ی پر شیر آمد
بر سر قبر علی اصغر خود غرق نواست
کودکان روی مزاری به زمین افتادند
ناله ی وای عمو بر لبشان،غم افزاست
خواهری غم زده بر قبر برادر نالان
بعد چل روز فراق آمده گرم نجواست
گوید ای هستی زینب بپا خیز وببین
گرد پیری به رخ خواهر زارت پیداست
هجر تو،ننگ اسیری، غم غربت،ای وای
قامت زینب تو خم شده،در دست عصاست
سرت آورده ام ای یار، کنم وصل تنت
زیر خاکی وسرت از تن صد چاک جداست
آمدم با تن پر درد بروی خاکت
ای طبیبا به تنم تربت پاک تو شفاست
شرم دارم اگر از حال رقیه پرسی
اوشهید ره دین گشته ودر نزد خداست
کاش مر گ آید ومن را برساند به تو
اربعینی ست که این ذکر لبانم به دعاست
شعر:اسماعیل تقوایی
- سه شنبه
- 8
- آبان
- 1397
- ساعت
- 15:24
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه