• پنج شنبه 6 دی 03


ستارگان نجف علامه بحر العلوم -(صاحب مستدرك نقل مى كند كه : سيد جواد (صاحب مفتاح الكرامه) در يكى از شبها در حال خوردن شام بود كه)

749

صاحب مستدرك نقل مى كند كه : سيد جواد (صاحب مفتاح الكرامه) در يكى از شبها در حال خوردن شام بود كه كسى درب خانه او را كوبيد. سيد جواد از طرز كوبيدن درب دانست كه خادم #علامه_بحرالعلوم است. با سرعت و شتاب به سوى درب منزل رفت. وقتى درب را باز كرد خادم سيد بحرالعلوم به سيد جواد گفت: سيد بحرالعلوم غذا و شام را كشيده و انتظار شما را مى كشد. باعجله به نزد سيد بحرالعلوم رفت وقتى چشم سيد به او افتاد گفت: آقا چه شده؟ بحرالعلوم شروع به سخن كرد و فرمود: مردى از  برادرانت از بقال محل براى خانواده اش قرض مى كند و هر شبانه روز مقدارى خرمايى زاهدى (بُنجُل) بصورت نسيه از او خريدارى مى كند و جز خرما چيزى نمى خورد، و امروز كه رفته خرما بخرد بخاطر بدهى هاى فراوان همان خرماى هر روز را هم به او نداده و گفته بدهى تو زياد شده است و اين همسايه شما از بقال خجالت كشيده و چيزى را خريدارى نكرده و خانواده او بى شام مانده اند ، تو در نعمت باشى و بخورى و كسى كه خانه اش به خانه تو چسبيده و همسايه تو است در فقر و گرسنگى بسر ببرد، و خودت هم او را مى شناسى كه فلانى است.
سيد جواد در پاسخ بحرالعلوم گفت: بخدا قسم من از حال او اطلاع نداشته ام. بحرالعلوم گفت: اگر مى دانستى و شام مى خوردى و به او توجه نمى كردى يهودى و كافر بودى، عصبانيت و خشم من براى اين است ، اين غذا را بگير و خادم من با تو مى آورد، نزد درب خانه آن همسايه و آن را به تو مى دهد، به او همسايه بگو كه مى خواهم امشب با تو شام بخورم، و اين كيسه پول را هم زير تشك يا حصير او بگذار و سينى را هم به او بسپار و برمگردان . در آن سينى شامى لذيذ از گوشت بود. سينى را تحويل آنها داده و فرمود: تا تو برنگردى و خبر شام خوردن او را در حد سيرى كامل نياورى، من شام نخواهم خورد، سيد جواد همراه خادم رفت تا درب منزل آن بنده خدا رسيد، درب را كوبيد و همسايه آمد و سيد جواد به او گفت: دوست دارم امشب با شما شام بخورم، چون از غذا چند لقمه خوردند، آن مومن گفت: اين
‌‌‌شام از آن تو و دست پخت عرب نيست چون بسيار غذاى عالى و خوشمزه اى است، از اين نخواهم خورد تا گزارش آن را بدهى، سيد جواد به خوردن اصرار كرد و او به نخوردن تا اينكه داستان را براى او گفت: همسايه با تعجب گفت : بخدا قسم هيچ يك از همسايه هاى من از حال من خبر ندارند تا چه رسد به آنها كه دورند، اين سيد انسان عجيبى است. 
هر دو از اين داستان شگفت انگيز زده شدند. 
منبع
ديدار با ابرار صفحات ٣٨-٣٩-٤٠

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 21:32
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران