از اینکه بی وفایم، خیلی دلم گرفته
باید به خود بیایم، خیلی دلم گرفته
«أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکه
لنگ است هر دو پایم، خیلی دلم گرفته
در خود شکستم از بغض، گفتم میانِ سجده:
با اشکِ بی صدایم، خیلی دلم گرفته
یارب «ظَلمتُ نفسی»، یارب «إلهی العفو»
درمانده و گدایم، خیلی دلم گرفته
یک عده با چه شوقی حاجاتشان روا شد
من تحبس الدعایم، خیلی دلم گرفته
دل ذکرِ «یا طبیبَ مَن لاطبیب» دارد
مولا بده شفایم، خیلی دلم گرفته
ردّم نکن! به والله، جز تو کسی ندارم
کاری بکن برایم، خیلی دلم گرفته
«دست از طلب ندارم تا کام من برآید»
دلتنگ کربلایم، خیلی دلم گرفته!
- پنج شنبه
- 10
- آبان
- 1397
- ساعت
- 11:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه