• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

ولادت حضرت صاحب زمان(عج) -(بيشتر از بيشتر از بيشتر)

818

بيشتر از بيشتر از بيشتر
مى شود از عشق دلم ريشتر
من كه اويسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بيشتر
ليله ى قدرِ حسنِ عسکرى
كاش قرارِ تو شود پيشتر
ناوك مژگان تو و جان ما
خون همه گردن آن نيشتر
واى كه ديوانه شدم يك كلام
سوره ى والعصر عليك السلام
همسفرِ هر سحر سامرا
اى پسرِ خوش خبرِ سامرا
اى نوه ى حضرت هادى سلام
حصن تو در دورو بر سامرا
در حرم تازه ى باباى تو
جامعه خوانديم درِ سامرا
كارگريَش كه نشد قسمتم
رُفته گرم رُفته گرِ سامرا
آمده ام تا بزنم يك دو جام
سوره ى والعصر عليك السلام
تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد
بوى گلِ نرگسى آورد باد
در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت
لطف تو شد از سرِ عالم زياد
دَم پرِ جبريل شدم بال زد
بال زدم از درِ بابُ الجواد
بُرد مرا اولِ شب كاظمين
بُرد مرا كرب و بلا بامداد
اى علوى جود و جوادى مرام
سوره ى والعصر عليك السلام
آمدم اى شاه پناهم بده
خط امانى زِ گناهم بده"
پنجره فولاد مرا راه داد
جانِ رضا خوانده و راهم بده
ماه مبارك من و دست تهى
سوزِ جگر آتش آهم بده
كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا
باز از آن لطف نگاهم بده
مى رسد عطر رضوى بر مشام
سوره ى والعصر عليك السلام
كعبه ى هفتم شد و حاجات داد
بابِ حوائج شد و خيرات داد
مادر من سفره ى نذرش گرفت
حاجت ما اكثرِ اوقات داد
ندبه ى تعجيلِ فرج رزق ما
با نَفَسِ جده ى سادات داد
اَفضَل اعمال بُوَد انتظار
ذكر فرج حالِ مناجات داد
من به مناجاتِ توأم مستدام
سوره ى والعصر عليك السلام
كاش كه مردانِ ظهورت شويم
صاحبِ يك سيرت و صورت شويم
كاش كه در غيبت تو استوار
مثل زمان هاى حضورت شويم
حضرت صادق تويى و كاش ما
شيعه ى تو مَردِ تنورت شويم
گفت كه دربانىِ تو مى كند
كاش كه ما خاك عبورت شويم
تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام
سوره ى والعصر عليك السلام
با قدمت علم تناور شود
علم و عمل ريشه ى باور شود
شام غم جهل و خرافات ها
با نَفَس باقرى ات سر شود
فصل شكوفايى عقل است و دل
جاى روايات پيمبر شود
نور زمين ، نور زمان،  سايه نور
خاك از اين معجزه ها زر شود
لحظه شماريم براى قيام
سوره ى والعصر عليك السلام
دست من و بركت آبادى ات
از پَرِ سجاده ى سجادى ات
لطف دعاى تو شده مستدام
بر سرٍ ما سايه ى شمشادى ات
مثل على ابن حسينى تو و
مى رسد آوازه ى آزادى ات
فخر خدا مى كند از سجده ات
كاش شوم مُحرِم اين وادى ات
رو به تو شد سجده ى بيت الحرام
سوره ى والعصر عليك السلام
چشم تو در كارِ حسين است و بس
كار تو تكرار حسين است و بس
بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام
دستِ علمدار حسين است و بس
قلب تو انگار گرفتارِ اوست
هركه گرفتارِ حسين است و بس
پرده گشا ديدنِ روى شما
لحظه ى ديدار حسين است و بس
رو به دل زينبى ات صبح و شام
سوره ى والعصر عليك السلام
زائرِ هم سفره ى غم ها حسن
عشقِ تو آقاى كَرَم ها حسن
روزِ ظهورِ تو مهم است چون
دارد از آن روز حرم ها حسن
مى رسد آن روز كه بينيم ما
بينِ بقيع نقشِ عَلم ها حسن
روى ضريحى كه تماشايى است
نقش نمايند قلم ها حسن
اى حَسنى جلوه و حُسن ختام
سوره ى والعصر عليك السلام
جاى حرم غربتِ زهرا كه هست
يك نفر از عترتِ زهرا كه هست
گرچه گره در گره ام،نيست غم
دستِ شما تربت زهرا كه هست
پيشِ تو گيريم نداريم جاى
خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست
ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا
ديدن تو قسمت زهرا كه هست
روز تقاص است و تويى انتقام
سوره ى والعصر عليك السلام
هيبت تو رفته به مولا على
حيدرى و محو تماشا على
مى رسد از شش جهتِ ذوالفقار 
لات و هُبَل را بشكن يا على
خاطره ى رزم على در نبرد
مثل تو مى گشت مهيا على
نيست تو را قبله اى الا حسين
نيست تو را كعبه اى الا على
روز تقاص است و تويى انتقام 
سوره ى والعصر عليك السلام
جلوه گرِ حضرت ختمى مآب
حضرت خورشيد محمد بتاب
خاتم انگشترىِ خاتمى
جذبه ى فيزوره ى احمد ركاب
جاذبه ى گنبد خضرا بيا
تا بدرد سينه ى خود آفتاب
اى شرف و الشمس پيمبر لبت
راز مسلمانىِ اهل كتاب
ذكر سلام و صلواتم مدام
سوره ى والعصر عليك السلام

  • جمعه
  • 11
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران