• پنج شنبه 9 فروردین 03

استاد سید هاشم وفایی

شرار آه -(برگشتم ازسفر گل درخون طپيده ام)

371

برگشتم ازسفر گل درخون طپيده ام
اي سرو سرفراز ببين قدخميده ام
وقتي دلم به خون جگر موج ميزند
گوئي كه من به جاي تودرخون طپيده ام
بابوسه برگلوي تورفتم زكربلا
باشوق بوسه اي به مزارت رسيده ام
شمعم كه ازشرارغمت آب گشته ام
گرقطره قطره برروي خاكت چكيده ام
ازكربلا به كوفه وازكوفه تابه شام
تنها به شوق ديدن رويت دويده ام
اززخم تازيانه ندارم شكايتي
زخم زبان زكوفي وشامي شنيده ام
ازجذبه نگاه توازروي نيزه بود
باخطبه ام حماسه اگرآفريده ام
داغ رقيه تودرآن شام غم نهاد
يك داغ ديگري به دل داغديده ام
باكلو له بار غم بسويت آمدم ولي
هرگز خلل نديدو نبيند عقيده ام
اين چامه اي كه گفت«وفایی»زقول من
تنها اشاره اي بود ازآنچه ديده ام

  • جمعه
  • 11
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران