صدای غم
آید به گوش جان ، باز هم صدای غم
دل کرده آشیان ، در این سرای غم
غوغا شده از این ، پیغام جبرئیل
وقت وداع شد و ، هنگامة رحیل
ختم رسل شده ، راهی به کوی حق
پیغمبر عظیم ، ره برده سوی حق
زهرای مرضیه ، با خیل انبیا
بزم عزا به پا ، بنموده در سه جا
واویلا واویلا که غم پشت غم است
واویلا واویلا که وقت ماتم است
واویلا واویلا عزای خاتم است
******
داغ پدر نهد ، بر گوشةجگر
سیلاب اشک وخون ، می ریزد از بصر
یا اَبَتا رسد ، تا اوج آسمان
آخر بمیرد از،این سوگ بی امان
زهرجفا زده ، آتش دل حسن
باد خزان وزد ، در محفل حسن
مسموم کین شده ، فرزند فاطمه
اسما زده شرر ، بر پیکر همه
دلبند مصطفا ، پاره جگرشده
خوناب غصّه بر ، شمس و قمرشده
واویلا واویلا که غم پشت غم است
واویلا واویلا که وقت ماتم است
واویلا واویلا عزای خاتم است
******
سوزد دوباره دل ، در هجرت رضا
بنشسته رنگ غم ، بر تارک فضا
در کوچه های طوس ، مسموم شده گلش
آه از غم رضا ، بشکسته شد دلش
تنها و بی پناه ، در وادی غریب
مقتول کینه شد ، بی یار و بی حبیب
بر چهره سروري ، زين بار غصه ها
بنشانده اشك خون ، از قاب ديده ها
واویلا واویلا که غم پشت غم است
واویلا واویلا که وقت ماتم است
واویلا واویلا عزای خاتم است
*******
- یکشنبه
- 13
- آبان
- 1397
- ساعت
- 13:21
- نوشته شده توسط
- نخل بی سر
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه