ای منتهای خلقتِ عالم، از ابتدا
منظورِ از آفرینشِ آدم، از ابتدا
تنها تویی که مقصدِ غاییّ خلقتی
بر پا از برایِ تو عالم، از ابتدا
بی خلقتِ تو ختم نمی شد پیمبری
ای بر پیمبران همه، خاتم از ابتدا
از انبیاء که رفت به معراج، غیرِ تو؟
ای در حریمِ دوست تو محرم، از ابتدا
اسم تو اعظم است و همان اسم اعظم است
ای اسم اعظم تو، معظّم، از ابتدا
وقتی سروش، نامِ تو را مژده خواست داد
شکرانه گشته بود فراهم، از ابتدا
آن مژده تا رسید به کسری، ز هم شکافت
کاخی که بود آن همه محکم، از ابتدا
انگار انتظار تو را می کشید و بس
سلمان تبارِ مملکتِ جم، از ابتدا
هرجا لوای نام تواش زیر پر گرفت
گفتی که خود نداشته پرچم، از ابتدا
باطل به جز شکست، علاجی دگر نداشت
پیروزی تو بود مسلّم، از ابتدا
«قصری» کجا و مدح چو تو خاتمی کجا!؟
بی جا در این مقال، زدم دم، از ابتدا
شاعر: کیومرث عباسی
- یکشنبه
- 5
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:33
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه